ارزش زندگی...
روزی پسر بچهای در خیابان سکهای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن این پول، آن هم بدون هیچ زحمتی، خیلی ذوق زده شد.
این تجربه باعث شد که بقیه روزها هم با چشمهای باز، سرش (به دنبال گنج) را به سمت پایین بگیرد! او در طول زندگی، ۲۹۶ سکه ۱ سنتی، ۴۸ سکه ۵ سنتی، ۱۹ سکه ۱۰ سنتی، ۱۶ سکه ۲۵ سنتی، ۲ سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده ۱ دلاری پیدا کرد؛ یعنی در مجموع ۱۳ دلار و ۲۶ سنت.
در برابر به دست آوردن این ۱۳ دلار و ۲۶ سنت، او زیبایی دل انگیز ۳۱۳۹۱ طلوع خورشید، درخشش ۱۳۷ رنگین کمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد. او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان، در حالی که از شکلی به شکل دیگر در میآمدند، ندید. پرندگان در حال پرواز، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزئی از خاطرات او نشد.
توسط: محدثه
سلام عزیزم...
با اینکه تکراری بود اما خوندن دوباره اش خالی از لطف نبود.ممنونم ...
ممنون خیلی جالب بود:)
سلام بر شما جالب بود.
در مورد مترو چینی ها
همیشه هم این قدر خلوت نیست در بعضی از ساعات روز خلوت است واگرنه بعضی له می شوی زیر پا وفرقش با مترو ایران این است که که در مترو ما زن ومرد جداست واینجا همه با هم در یک واگن....